زن فالگیر آنقدر گفت و گفت: تا اینکه راضی شدم برای شکستن این طلسم ۳ میلیون تومان بهعنوان پیش پرداخت به او بدهم. بعد هم دستوراتی داد و من همه را مو به مو اجرا کردم. اما به جای اینکه کامران به خواستگاریام بیاید به سراغ دختر دیگری رفت و با او نامزد کرد. وقتی موضوع را به حمیده گفتم، او گفت: صبر کن حتماً کامران برمیگردد. اما صبر کردن فایدهای نداشت و با خبر شدم که آخر هفته مراسم عروسی کامران است. به حمیده گفتم پولم را برگرداند، اما او گفت: بازهم صبر کنم.
این ماجرا ادامه داشت تا این که دیروز برای خرید به یک مرکز تجاری در غرب تهران رفتم، اما کنار خیابان ناگهان سوسن و دختر خالهاش سوار بر یک خودرو کنارم توقف کردند. آنها با زور مرا سوار خودرو کردند و با روسری خودم چشمهایم را بستند.