واقعیتی که در جامعه ایرانی ریشههای آن به گذشتههای دور بهویژه از عصر آشنایی ایران با تمدن غرب در دوره قاجاریه بازمیگردد، «اختلال پارانوئیک» نهادینهشده در جامعه بوده که با تشدید آن در ۴۰ سال اخیر باور غلط مریخیبودن «دولتیان» و ونوسیبودن «جامعه» را بسط داده و سبب بلندترشدن دیوار بیاعتمادی و وهمآلودترشدن فضای تعامل بین دولت و جامعه در ایران شده است. این در حالی است که واقعیت آن است که دولتمردان در این کشور (چه از قشر روحانیت و چه از قشر دانشگاهی) از بطن همین جامعه (با همه مشخصات و ویژگیهای فرهنگی و اخلاقی) برخاسته و در مناصب آموزشی یا اجرائی قرار گرفتهاند و به عبارت دقیقتر دولتها چه در ایران و چه در هر کشور دیگری، برخوردار از خصلت بازتابی از جامعه خویش هستند.