روزنامه شرق نوشت:
بگویم همین اول که من هم گاهی دلم میخواهد فلک را سقف بشکافم و این قضایا... من هم هنوز برای دنیایمان آرزوهای بلندی در سر دارم و این آرزوها را هنوز فراموش نکردهام. سالهاست اما به این نتیجه رسیدهام که پایم را بر زمین سفت فرو کنم و به قدر بضاعتم بر دوروبر خودم تأثیر بگذارم.
ذرهای اینجا و ذرهای آنجا را اگر توانستم مرهم بگذارم، بهتر کنم و میکوشم، هر روز و هر لحظه تا در این زمانه که پاکماندن روزبهروز انگار دشوارتر میشود و قبح خیلی چیزها روزبهروز بیشتر میریزد و تباهی روح انگار سَبیل شده است، پاک بمانم.
اما این پاکی هرگز برایم به معنای تنزهطلبی نیست یا سر در آرمانها فروبردن که میدانم به قول گلشیری «دست پاک برای توی سرزدن خوب است» و میدانم همان نگاه به اصلاح ذرهذره- بیآنکه سهم خود را البته در آن فراموش کنم- راه نجاتمان است.
من هم برگههای «اصلاحیه» را که از وزارت ارشاد میآید دیدهام، فشارخونم با دیدنشان به نحوی خطرناک بالا رفته و متأسفانه ادامه برخی از سیاستهای نادرست را که به تجربه زمینهساز فساد بودهاند در حوزه فرهنگ دیدهام؛ اما کتابهایی مانده در حبسِ سالیان و گاه دههها را هم دیدهام که از پشت سد بیمنطق ممیزی بیرون آمدند و...
بر این دشت نیمهخشک فرهنگ و کتابخوانی بال و پر گشودند، نشاط نسبی در فضای فرهنگی را شاهد بودهام، و نیک میدانم و با پوست و گوشتم چشیدهام که همیشه میشود بدتر از این بشود؛ که هستند کسانی که فرهنگ را جز در قالب تنگ ذهن خود نمیخواهند؛ که آزمودههای شکستخورده را با سوزاندن فرصتهای این ملک و این مردم و ما اهل فرهنگ و به هزینه ما هزار بار دیگر هم میخواهند بیازمایند؛ که حق حیات بخشی بزرگ از این مردم را به رسمیت نمیشناسند.
آخر ما که فراموش نکردهایم دوره مشعشع زمامداری یکی از کاندیداهای امسال را که برگها اجازه نداشتند رقصان به زمین بیایند؛ یا انگل خوک در کتاب پزشکی بایست انگل گاو میشد، یا سینهخیزرفتن هم ایراد داشت، و ندیدهام که از این بابت پشیمان باشد، از بابت برهوتی که در دوره خود از فرهنگ این مملکت درست کرده بود.
و دیدهام دستاندازی آن یکی کاندیدا را بر شهرکی که ٢٥ سال است در آن زندگی میکنم، دیدهام با زمینهای مشاعش چه بذل و بخششها کرده است و بعد هم دارالقرآنی تا صداها از گلو برنیایند.
انگار نه انگار که صد هزار ساکن اینجا حق دارند نظر بدهند که در فضای مشاع زیستشان چه میخواهند بکنند. بخشی را داده است بیمارستان ساختهاند که فاضلاب و زبالههایش محیط زیست شهرکمان را میآلاید، فضاهای خالیاش که باید فضای سبز و ورزشگاه میشد، مگامال شده است و جای پارک ساکنان و ميهمانانشان را به یغما برده است.
دیدهام که به حکم دیوان عدالت اداری هم وقعی نمینهد. دیدهام که زبالههای خشکم را باید با ماشین به بیرون شهرک ببرم چون تمام سطلهای آبیرنگ را از خیابان جلو خانهام سالهاست جمع کرده و برده است.
دیدهام پیمانکاران مبسوطالید را که چه شرایط غیرانسانیای بر کارگرانِ گاه زیر سن قانونیشان تحمیل میکنند. گروه ضربتِ یادآور بزنبهادرهای فیلمفارسی دوران قدیم را دیدهام با دستفروشها که لابد جزء آن ٩٦درصد ایشان نیستند، چه میکنند.
دیدهام اتوبان ستاری و مجتمع کورش را که چه بلایی بر سر کوچهها و خیابانهای اطراف آورده و چه ترافیکی در اتوبان درست کرده است و انبوهی مسائل البته فاجعهبار در سطح تمام شهر که گفتهاند و نوشتهاند. نمیخواهم کسی رئیسجمهور کشورم شود که دستکم به چشم خود دیدهام شهرم را از هرچه درخت و خاطره است دارد به نفع همان به قول خودش چهاردرصدیها خالی میکند.
رفتار و گفتارش در مناصب قبلیاش که دیگر بماند و میترسم از ته دل که کشورمان را هم مثل نمایشگاه کتابش یا خیابانهای شهر سیل ببرد. یا آن کاندیدای دیگر که جز عملکرد سالیانش در ردای قضاوت هیچ سابقه اجرائی از او ندیدهام و همین دو هفته پیش دوست ازمشهدآمدهای میگفت که شهر مشهد از هرچه نشاط فرهنگی است، خالی شده است، از کنسرت و تئاتر و حتی نمایشگاه نقاشی، و تفریح مردمِ دست به دهان برساش شده رفتن ظهرهای جمعه به شاندیز و به نیشکشیدن شیشلیک.
و من میترسم، و حق دارم بترسم. خب، معلوم است سرنوشت کشور را میترسم که بسپارم به چنین کسانی، حال بگذریم از وعدههای عجیبوغریب و حتی غیرقانونیشان که صراحتا تطمیع رأیدهندگان است و فریب آنان و سخنگفتن بهگونهای که انگار تمامی گذشتهشان، حتی گذشته نزدیکشان مثلا در مخالفت شدید با برجام، را فراموش کردهاند.
اما به روحانی هم منتقدم. معتقدم بایست همان اول کار، بدون ترس از کاهش محبوبیتش، یارانه میلیونها نفر دهکهای بالا را که مردممان را به صدقهبگیر تبدیل کرد قطع میکرد و به دهکهای پایین کمک میکرد، کارآفرینی میکرد، راه اشتغالزایی را ایمن از خطونشانهای سهمخواهانه بازتر میکرد، در حیات نحیف روستاها و شهرهای کوچک جانی میدمید و تغییرات ملموسی در زندگیها به وجود میآورد یا دستکم پایههایش را به شکلی محسوس و ملموس میریخت تا اینطور تنمان نلرزد از وعدههای عوامفریبانه که نمیتوان مردم تهیدست را بابت وسوسهشدن در برابر آنها سرزنش کرد.
موانع را بیتمجمج برای مردم میگفت؛ چنان مراقب پاکدستی اعوان و انصارش میبود که مو لای درزش نرود و آن وقت با صدای رسا و محکم میگفت که در مراکز بیرون دولت چهها میگذرد. راستش من یکی دیگر دارم خسته میشوم از این «آتو»ها که همه از هم دارند و دم انتخابات از جیبشان درمیآورند.
وجدان پس کجاست وقتی این میزان فقر و فلاکت را در کشور میبینیم؟ بس نیست؟ کی قرار است حقوق این مردم به رسمیت شناخته شود؟ چرا باید معدنی به مثلا بخش خصوصی - که البته شوخی است!- واگذار شود، بعد نهاد نظارتی دستشان را باز بگذارد تا با کارگرانشان هرچه خواستند بکنند و حتی با جانشان بازی کنند؟
ماهها حقوق کارگران کارخانهها را ندهند و بعد که کارگران به عدم پرداخت این دستمزد حداقلی اعتراض میکنند، کاری کنند تا حساب کار دستشان بیاید که اعتراض به پایمالشدن حقوق مسلّم چه عواقبی دارد؟ کارگاههای کوچک و گاوداریها و این قبیل هم که دیگر بماند. جا دارد از شرم آب شویم و فرو برویم در این خاک که بر آن این همه پلشتی روا میداریم.
همه اینها را میدانم آقای روحانی، اما به شما رأی خواهم داد چون نگرانم. به شما رأی خواهم داد بابت مقصودم، همان کتابهای مجوزگرفته که بالاتر گفتم از بند رها شدند، بابت دورکردن سایه جنگ از سر کشورمان، بابت طرح سلامتتان که کاش بیشتر در تلویزیون که تنها رسانه مؤثر است، دربارهاش میگفتید، بابت جلوگیری از چاهزدنهای بیرویه که آن اَبَرمردم فریبِ بیبدیل مثل آبخوردن مجوزشان را داد (هرچند منتقدم بابت عدم جایگزینی راهی برای کشاورزان)، بابت دفاع گهگاهیتان از آزادی بیان و نیز آزادی فضای مجازی که امیدوارم مقتدرانهتر بشود، بابت حضور هرچند ناچیز زنان در مناصب مدیریتی و در رأس فرمانداریها و بخشداریها، اما منتقدم بابت برخی وعدههایی که دادید و هنوز عمل نکردهاید به آنها، و صریحا هم از موانع نگفتید.
بله، رأی میدهم، چون از جنگ میترسم و باور دارم که جز وقتی که بر ما تحمیل شود و واقعا مظلوم باشیم، به ویرانی و تباهیاش نمیارزد، حتی به نقص عضو یک نفر چه رسد قربانیشدن آن همه انسان، و نمیپذیرم که انزوا مایه رشد میشود، که تحریم باعث شکوفایی صنعت و اقتصاد ما شده (مگر اینکه صنعت را واردکردن ماشینهای آنچنانی به جای داروی بیماریهای خاص بدانیم و اقتصاد را هم اشباع جیب دلالان).
بله رأی میدهم، اما امیدوارم با برخوردی که دستکم در حوزه نفوذ دولت از شما میبینیم، ریشه تباهکاری و خاصهخرجی و فساد و رانتخواری را بخشکانید، حتی اگر نزدیکترین کسان به شما باشند، به سلطه بانکها بر فضای اقتصاد و زندگی محرومان این ملک پایان دهید، هرجا که در ید اختیارتان است دست غارتگرها را کوتاه کنید، با گامهایی ملموس به برقراری میزانی از عدالت اجتماعی نزدیک شوید، حقایق را، در تمام دوره کارتان و نهفقط در بزنگاههایی مثل انتخابات، «حتیالمقدور» با مردم صراحتا در میان بگذارید.
و با ایجاد رفاه و رضایت خاطر برای محرومان و بهخصوص مرزنشینانمان امنیتی پایدارتر از هر موشک و ابزار نظامی دیگر برقرار کنید. بله، رأی میدهم و امیدوارم طرحهای مفید اما نیمهتمام هرچه سریعتر به اتمام برسند، وعدههای برزمینمانده محقق شوند و انتظار دارم، به حد واقعبینانه البته، که رؤیایمان که مایه رشک جهان بشویم اندکی، ذرهای، به واقعیت نزدیک شود.