اگر ما بر كوس گزاره «برجام بدون امريكا يعني هيچ» بدميم و اين فرضيه را اثبات شده تلقي كنيم، در اين صورت بزرگترين خدمت را به سياستهاي يكجانبهگراي امريكا كردهايم و ساير كشورها را در برابر امريكا با دستهاي خود تضعيف كردهايم. اتحاديه اروپا در برابر آزمون استقلال نسبي يا تبعيت محض خود قرار گرفته است. ما نبايد كاري كنيم كه اهداف ايالات متحده در جهان تامين شود.
عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: خروج امريكا از برجام و احتمال تداوم آن با اروپا و چين و روسيه را چگونه ميتوان تحليل كرد؟ متاسفانه مسوولان ايراني در قضيه خروج امريكا از برجام به يك نكته كليدي كمتر اشاره كردند.
نكتهاي كه جهانيان آن را به خوبي دريافتند. اينكه اقدام ترامپ را نميتوان فقط اقدامي ضدايراني توصيف كرد. بلكه اين اقدام، عليه موجوديت روابط بينالملل و مهمترين پايه آن، يعني التزام به عهد و پيمان است. در حقيقت اروپاييها و ساير كشورها كه در اين جريان مواضع قاطعي در برابر امريكا اتخاذ كردند، نه براي حمايت از ايران كه براي دفاع از يك قاعده طبيعي در روابط انساني و اجتماعي و سياسي اقدام و تصميم ترامپ را مردود اعلام كردهاند.
بنابراين طرح اين پرسش كه آيا ما به اروپا يا چين و روسيه ميتوانيم اعتماد كنيم، موضوعا منتفي است. ما قرار نيست به آنان اعتماد كنيم و قرار هم نيست كه تضمين سياسي و معتبر بتوان گرفت زيرا هر تضميني فقط هنگامي اعتبار دارد و قابل اجراست كه از سوي مقامات و مراجع قدرتمندتري تاييد شود. بنابراين هنگامي كه با قدرتهاي جهاني وارد معامله ميشويد طبعا يا بايد به صورت قرارداد عمل كنيد (كه آن هم در تئوري تضمين ندارد) يا تضمين اجراي توافق را در قدرت خود بجوييد.
از اين ديدگاه بايد گفت كه احتمال اينكه ايالات متحده يا هر كشور ديگر زير برجام بزند محتمل نبود يا بسيار كماحتمال بود زيرا اين توافقي بود كه تمامي قدرتهاي جهاني آن را تاييد كرده بودند و اگر آن را به نفع نظام بينالملل و صلح ميدانستند، دليلي نداشت كه آن را لغو كنند. ولي انتخاب ترامپ وضعيتي استثنايي بود. روزي كه اوباما با قاطعيت گفت ترامپ ممكن نيست رييسجمهور شود، ناشي از يك برداشت كلاسيك از سياست در ايالات متحده بود. برداشتي كه اغلب نخبگان سياسي امريكا و جهان به آن اعتقاد قطعي داشتند و حضور ترامپ را نوعي شوخي انتخاباتي ميدانستند. بنابراين آمدن ترامپ و رفتارهاي او را بايد به عنوان يك پديده و اتفاق جديد در نظام بينالملل در نظر گرفت و از همين زاويه نيز با آن برخورد شود و بيرون رفتن از برجام را بايد در كنار انتقال سفارت آن كشور از تلآويو به بيتالمقدس دانست كه مخالف مسلم حقوق بينالملل است.
ايران بايد طي نامهاي به همه كشورهاي جهان توضيح دهد كه اين اقدام ترامپ عليه جهانيان است، هرچند مصداق آن در حال حاضر ايران است. به همين علت كساني كه ميگويند چين و روسيه و به طور مشخص اروپا، امريكا را رها نميكنند تا طرف ايران را بگيرند، حرف درستي ميزنند ولي لزوما نه در اين مورد بخصوص. پيش از برجام اين قاعده صادق بود يا در هر رابطه ديگري كه مجبور به انتخاب ميان ايران و ايالات متحده شوند. نهتنها اين كشورها، بلكه بيشتر كشورهاي جهان همين كار را خواهند كرد زيرا معلوم نيست منافع آنان در ترجيح ايران به امريكا تامين شود. ولي اكنون مساله انتخاب ميان ايران و امريكا نيست، بلكه انتخاب ميان خودشان و امريكاست. در واقع ميان مهر تاييد زدن به رفتارهاي يكجانبه و غيرقانوني ترامپ يا مقاومت در برابر آن است. اينكه همه اين كشورها براي امريكا شوند يا براي خودشان؟ به شعار «اول امريكا»ي ترامپ گردن نهند يا فقط حدي از هژموني آن را بپذيرند. رهبري مسوولانه امريكا را بپذيرند يا دنبالهرو ترامپ شوند؟ واكنشهاي مسوولان دولتهاي بزرگ اروپايي و خانم موگريني را بايد در چنين چارچوبي تجزيه و تحليل كرد و فهميد.
اين مساله نه فقط براي كشورهاي حاضر در برجام، بلكه براي ساير كشورها نيز اهميت دارد. آنها در شرايط كنوني در برابر دوگانه ايران و امريكا قرار ندارند كه به راحتي امريكا را انتخاب كنند، آنها در برابر تسليمطلبي محض و حدي از اعتبار قايل شدن براي وفاي به عهد و پيمان قرار دارند كه بايد تكليف خود را با اين دوراهي تعيين كنند. از اين رو ايران در موقعيت مناسب سياسي قرار گرفته است. بهرهبرداري از اين موقعيت و ارتقا دادن مخالفت با سياستهاي ايالات متحده به فراتر از ايران، ميتواند خطمشي موثري باشد. ايران اگر بتواند به نحوي رفتار كند كه نظر همه كشورها را براي تداوم برجام جلب كند، اين امر به معناي شكست ترامپ در تصورش از جايگاه اين كشور در جهان است و گامي موثر و رو به جلو در جهت اهداف سياست ايران است. ولي اگر برعكس ما نيز بر كوس گزاره «برجام بدون امريكا يعني هيچ» بدميم و اين فرضيه را اثبات شده تلقي كنيم، در اين صورت بزرگترين خدمت را به سياستهاي يكجانبهگراي امريكا كردهايم و ساير كشورها را در برابر امريكا با دستهاي خود تضعيف كردهايم. اتحاديه اروپا در برابر آزمون استقلال نسبي يا تبعيت محض خود قرار گرفته است. ما نبايد كاري كنيم كه اهداف ايالات متحده در جهان تامين شود.