bato-adv
کد خبر: ۵۴۴۳۵۸
"حامد وفایی"؛ استاد دانشگاه تهران و کارشناس مسائل چین در گفتگو با فرارو بررسی می‌کند:

مهمترین درسِ «جنگ اوکراین» برای چین چیست؟

مهمترین درسِ «جنگ اوکراین» برای چین چیست؟
«مهمترین درسی که جنگ اوکراین برای چینی‌ها به همراه دارد، چیزی جز این مساله نیست که هیچگاه نباید وارد زمینِ بازی شوند که در آن ابتکار عمل را به دست ندارند.»
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۹ - ۳۱ فروردين ۱۴۰۱

فرارو- جمهوری خلق چین از جمله کشور‌هایی بوده که با دقت و حساسیت فراوان، روند تحولات مرتبط با "جنگ اوکراین" را دنبال کرده و می‌کند. بسیاری از ناظران و تحلیلگران در همان آغاز جنگ اوکراین این ایده را مطرح می‌کردند که چینی‌ها در معادله جنگ اوکراین سعی دارند تا این نکته را متوجه شوند که اراده غرب در مواجهه با بحران‌هایی نظیر جنگ اوکراین تا چه حد جدی است؟ درکی که بر اساس آنچه منابع عمدتا غربی می‌گویند می‌تواند به نقشه راه اقدامات احتمالی آتی آن‌ها در مورد انجام حمله‌ای مشابه علیه تایوان شکل می‌دهد و در نوع خود می‌تواند به یک بحران جدید در عرصه روابط بین االمل ختم شود.

سال هاست که چینی‌ها تاکید دارند تایوان، بخشی از خاک چین است که رهبران فراریِ نظام سیاسی جمهوری چین، در پی پیروزی انقلاب کمونیستی در این کشور در سال ۱۹۴۹، به آن فرار کرده اند و اساسا طرح این ایده که تایوان یک کشور مستقل بین المللی است، از اساس اشتباه است. ایده‌ای که اگر تایوانی‌ها بخواهند با یاری کشور‌های غربی آن را عملیاتی کنند، با واکنش سنگین چینی‌ها رو به رو خواهد شد و اساسا پکن به صراحت اعلام کرده که این گزینه را تحمل نخواهد کرد.

با این حال، تحلیلگران معتقدند که جاری شدن سیل کمک‌های کشور‌های غربی به اوکراین و مقابله جدی اوکراینی‌ها با ارتش روسیه که تا حد زیادی این ارتش را به نوعی وارد یک باتلاق در خاک اوکراین کرده و حتی به عقب نشینی اخیر آن از مناطقِ پیرامونی کیِف پایتخت اوکراین و معطوف کردن توان و قدرت خود به مرز‌های شرقی اوکراین ختم شد، حامل درس‌هایی جدی و مهم برای پکن بوده است.

در این راستا، فرارو در گفتگو با "حامد وفایی"، استاد دانشگاه تهران و کارشناس مسائل چین، به بررسی و مرور مهمترین درس‌های معادله جنگ اوکراین برای چینی‌ها پرداخته است. مشروح گفتگوی فرارو با حامد وفایی را در ادامه مطالعه فرمایید.


اصلی‌ترین درس جنگ اوکراین برای چینی ها، عدم ورود به میدان جنگی است که خود در آن ابتکار عمل را به دست نداشته باشند

مهمترین درسِ
از همان ابتدای وقوع جنگ اوکراین، بسیاری از ناظران و تحلیلگران بین المللی این گزاره را مطرح می‌کردند که جمهوری خلق چین، اصلی‌ترین بازیگرِ در سایه جنگ اوکراین است که با دقت، تحولات این جنگ را مشاهده و رصد می‌کند تا اگر شرایط فراهم بود بتواند سناریویی مشابه با جنگ اوکراین را در مورد تایوان پیاده سازی کند. تا چه حد با این گزاره موافقید؟
در مورد گزاره‌ای که در سوال خود مطرح کردید مبنی بر اینکه چینی‌ها با دقت، تحولات اوکراین را هم قبل از وقوع جنگ و هم پس از آن دنبال می‌کردند کاملا موافقم. چین به عنوان یکی از کشور‌های مهم نظام بین الملل (در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و غیره) و همچنین در مقام یک عضو دائم شورای امنیت کاملا طبیعی است که تحولات کشور‌های مختلف جهان را با دقت رصد کند و غیر از این هم انتظار نمی‌رود. اما اینکه آیا چین برنده تحولات اوکراین بوده یا در پی این بوده که ببیند اگر روسیه در اوکراین پیروز می‌شود بخواهد اقدام مشابهی را در مورد تایوان به اجرا بگذارد، به نظر من به چند دلیل موضوع بسیار مبهمی است. موضع رسمی که چینی‌ها هم امروز و هم در روز‌های قبل بویژه در بحبوحه جنگ اوکراین به آن تاکید داشته اند این بوده که اساسا مساله اوکراین، به صورت ماهوی تفاوت‌های قابل توجه و بنیادینی را با مساله تایوان دارد.

باید توجه داشته باشیم که اوکراین یک کشور مستقل است که پرچم دارد و در سازمان ملل متحد صاحب کرسی است. این کشور همچنین رئیس جمهور دارد و حتی بحث عضویت آن در اتحادیه اروپا و ناتو نیز مطرح بوده است. این در حالی است که تایوان بخشی از این ویژگی‌ها را دارد و بخش زیادی را هم ندارد. واقعیت مساله این است که مساله تایوان در نظام بین الملل یک موضع لاینحل بوده است.

در این راستا، وقتی به تاریخ تحولات تایوان می‌نگریم، در دوران پس از جنگ جهانی دوم که ژاپن از تایوان خارج شد و تایوان به کشور چین بازگشت و پس از فروپاشی امپراطوری چین، مدتی در اختیاری حکومت جمهوری چین بود و پس از آنکه جمهوری خلق چین تشکیل شد و جمهوریخواهان به تایوان فرار کردند و کرسی نظام جمهوری چین از آن‌ها گرفته شد و به جمهوری خلق چین واگذار شد، عملا یک راهبردی را جمهوری خلق چین در سیاست خارجی خود دنبال کرده و می‌کند که شدیدا تایوان را در عرصه بین‌المللی آچمز می‌کند و آن در پیش گرفتنِ سیاست "چین واحد" بوده است.

این مساله در نظام بین الملل نیز پذیرفته شد و بسیاری این مساله را قبول داشتند که اساسا یک چین وجود دارد. برای مدتی تایوانی‌ها می‌گفتند که کشور بزرگ چین که بیش از یک میلیارد نفر جمعیت دارد، مرکز آن در تایپه پایتخت تایوان است و ما (تایوانی‌ها) از اینجا در واقع بر آنجا (چین بزرگ) نیز حکمروایی می‌کنیم. ادعایی که البته واقع بینانه نبود و به تدریج نیز ضعیف‌تر شد. دلیل اصلی این مساله هم این بود که اساسا این ایده کم کم حتی مضحک شد، زیرا تایوان ۲۰ میلیون نفر جمعیت داشت که بخشی از آن‌ها از چین فرار کرده بودند. این در حالی است که طرف مقابل (جمهوری خلق چین)، کرسی سازمان ملل متحد را در اختیار گرفت و عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شد و در این شرایط اینکه تایوانی‌ها بگویند که ما اداره این کشور را نیز برعهده داریم اساسا قابل قبول نبود.

از این رو، این مساله عملا در نظام بین الملل لاینحل باقی ماند. در واقع، غیر از بیست و چند کشور در جهان که اکنون تایوان را به رسمیت می‌شناسند و چین نیز با تمام سعی و توان خود را معطوف کرده تا آن‌ها هم شناسایی دیپلماتیک خود را از تایپه به پکن تغییر دهند، عمده کشور‌های مهم جهان اساسا تایوان را به عنوان یک کشورِ مستقل به رسمیت نمی‌شناسند و چینی‌ها نیز معتقدند که تایوان یکی از استان‌های آن‌ها است. جالب است که بدانید که در ساختار دولتی جمهوری خلق چین اداره‌ای وجود دارد با عنوان "تایوان" که همانطور که ما در داخل کشورمان استانداری‌های مختلف را داریم، این اداره معطوف به مسائل تایوان، در داخل چین است و اساسا حاکی از این مساله است که چینی‌ها تا چه اندازه تایوان را جزئی از خاک خود می‌دانند.

تمامی این‌ها به نوعی و تا حدی این استدلالِ چینی‌ها که اساسا مساله تایوان با موضوع اوکراین متفاوت است (از حیث ماهوی) را به ادعایی مسموع تبدیل می‌کنند و اساس کشور‌های جهان یا باید تایوان را بپذیرند یا چین را. درواقع "راهبرد چینِ واحد" عملا کشور‌های مختلف جهان را همانطور که پیشتر گفته شد، آچمز کرده است و اساسا همین موضوع معادله تایوان را به معادله‌ای کاملا متفاوت با مساله اوکراین تبدیل می‌کند و از این رو نباید این دو را با هم مقایسه کرد.


به نظر شما مهمترین درسی که جنگ اوکراین برای چینی‌ها به همراه داشته چه بوده است؟
اگر موضع چین در مورد جنگ اوکراین را مرور کنیم واقعیت این است که چینی‌ها به دلیل نزدیکی به اردوگاه کشور‌های شرقی نظیر روسیه و در عین حال زاویه‌هایی که با کشور‌های غربی دارند، علی رغم اینکه روابط خوبی هم با دولت اوکراین داشتند، با این حال، اینطور نبود که چندان هم از حمله روسیه به اوکراین ناراضی باشند. در این راستا، آن‌ها در ابتدا همچون ایران با نوعی خوف و رجا به مساله می‌نگریستند با این حال، با گذشت زمان، هم چین و هم ایران موضع خود را به نوعی اصلاح کردند. به طور خاص در چین، پس از حمله روسیه به اوکراین، شاهد نوعی سکوت و بعضا حمایت‌های گاه و بیگاه از روسیه بودیم و اساسا خیلی در مورد اوکراین صحبت نمی‌کردند و گویی این باور در میان برخی وجود داشت که شاید روسیه بتواند ظرف چند روز به کیِف برسد و اوکراین را فتح کند. با این حال، با تغییر شرایط در معادله اوکراین و تشدید حمایت‌های غرب از اوکراین و بحرانی‌شدنِ وضعیت برای روس ها، چینی‌ها تا حد زیادی سیاست خود را تغییر دادند و اکنون که صحبت می‌کنیم عملا سیاست "بی طرفی" در پیش گرفته اند و حتی پیشنهاد ارائه کمک‌های بشردوستانه را نیز به اوکراین داده‌اند.

به نظر من این تحولات حتما درس‌هایی را برای چین دارند. البته من همچنان به آن تفاوتِ ماهوی میان مساله اوکراین و تایوان اعتقاد دارم. با این حال، جنگ اوکراین در چهارچوب واقع گرایی سیاسی یک درس مهم را برای چینی‌ها دارد و آن این است که لزوما بزرگ بودن و توانمند بودنِ یک کشور نمی‌تواند منجر به این موضوع شود که آن کشور بتواند به نتایج مطلوب خود به هر شکل ممکن دست یابد.


آیا به نظر شما روسیه و پوتین با بی‌احتیاطی وارد معادله جنگ اوکراین شدند؟
اساسا من اعتقاد دارم که آمریکا و مجموعه غرب، جنگ اوکراین را به شکل یک دام برای روسیه که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تا حد زیادی در مسیر رشد اقتصادی و توسعه در دیگر زمینه‌ها قرار گرفته بود، ایجاد کردند و اساسا هنر کشور‌های غربی نیز این است که دامِ عینی و نَه مبهم ایجاد می‌کنند. در واقع، غرب، چالش و تهدید ناتو را برای روسیه در اوکراین ایجاد کرد و عملا روس‌ها را وادار نمود تا وارد میدانی شوند که آن‌ها این میدان را برای کرملین تعریف کرده اند. از این منظر، من بر این باورم که روسیه و پوتین وارد زمینی شدند که در این زمین، ابتکار عمل با آمریکا و غربی‌ها است و این زمین شاملِ تحریم، ایجاد چالش‌های سیاسی و بین المللی برای روسیه، و همچنین مساله افکار عمومی است.

تمامی این‌ها حوزه‌هایی هستند که روس‌ها در آن‌ها ابتکار عملی ندارند. در مدت اخیر به وضوح شاهد بوده ایم که روس‌ها در بحث جنگ تبلیغاتی ضربات زیادی را از اوکراین و مجموعه غرب دریافت کرده اند. در حوزه تحریم‌ها نیز شدت تحریم‌های روسیه در فاصله زمانی بسیار محدودی از ایران هم پیشی گرفت و اساسا این زمینه نیز عرصه‌ای نیست که روس‌ها در آن ابتکار عمل داشته باشند. تمامی این‌ها درس‌هایی هستند که چین از معادله جنگ اوکراین می‌گیرد. به نظر من آمریکایی‌ها پیشتر بار‌ها در منطقه شرق آسیا سعی داشتند تا چین را وارد دامی نظیر آنچه روس‌ها را در اوکراین وارد آن کردند، بکنند. با این حال، چینی‌ها از گیر افتادن در این قضیه و چالش‌های بیشماری که مجموعه غرب برای آن‌ها تدارک می‌دید، فرار می‌کردند. حداقل تاکنون چنین بوده است. از این رو، به نظر من مهمترین درسی که جنگ اوکراین برای چینی‌ها به همراه دارد، چیزی جز این مساله نیست که هیچگاه نباید وارد زمین بازی شوند که در آن ابتکار عمل را به دست ندارند.


در مدت اخیر همانطور که پیشتر گفتید، شاهد بوده ایم که چینی‌ها تا حدی مواضع خود را در مساله اوکراین تعدیل کرده اند و به صورت صریح با روس‌ها در قضیه اوکراین همراهی نمی‌کنند. آیا این رویکرد سیاست خارجی چین میراث عملگرایی اقتصادی است که از دهه ۱۹۸۰ میلادی بر سیاست خارجی این کشور حاکم شده است؟ عملگرایی که دوست و متحد نمی‌شناسد و صرفا منافع اقتصادی را مبنای کار و جهت گیری قرار می‌دهد.
واقعیت مطلب این است که بر مبنای مفهوم توسعه اقتصادی که اولویت اصلی چین است (و به طور خاص از دوران حضور "دنگ شیائو پنگ" در قدرت به یک اولویت برای چین تبدیل شده و نقطه عطفی در تاریخ سیاسی این کشور محسوب می‌شود)، این کشور در حوزه سیاست خارجی و نظام بین الملل راهبرد چندجانبه گرایی را در دستورکار قرار داده است و اساسا جهانی که در نظرگاهِ چینی‌ها وجود دارد، "جهانی چند قطبی" است. جهانی که در آن آمریکایی‌ها نیز به عنوان یکی از قطب‌های قدرت حضور دارند. چین این مساله را کاملا می‌پذیرد. در شرایط کنونی، سیاست خارجی چین تا حد زیادی عملگرایی پیشه کرده و آن را راهبرد اساسی خود در این حوزه تعریف نموده و در این چهارچوب، منافع ملی چین مبنای کارِ این کشور است و بر مبنای این منافع ملی، در هر کجا که لازم باشد فرمان سیاست خارجی چین نیز می‌چرخد. چینی‌ها با هیچکس عقد اخوت نبسته اند و در این رابطه هیچ فرقی هم میان روسیه یا آمریکا وجود ندارد. بر این مبنا اگر آن‌ها احساس کنند که منافع و توسعه اقتصادی آن‌ها به خطر می‌افتد، حتما تغییراتی را در سیاست خارجی خود اِعمال می‌کنند. بار دیگر تکرار می‌کنم امروز سیاست خارجی چین بیش از آنکه ایدئولوژیک باشد، عملگرا است. مساله‌ای که به خوبی می‌تواند علت تغییر جهت‌های گاه و بیگاه چین در عرصه روابط بین الملل را توضیح دهد.

bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۱/۳۱
مهمترین درسِ «جنگ اوکراین» برای چین چیست؟
خفه شوند
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۱/۳۱
کارشناس آبکی مونده هنوز پیچیدگی ماجرا رو بفهمی.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۱/۳۱
چين بايد فهميده باشد كه ورود وسيع به سرزميني كه اراده و افكار عمومي غير رسمي مردمانش با دولت و حكومتشان همسو نيست، مايه خسران عظيمي برايش خواهد شد. قدرت رسانه ها و افكار عمومي در هر نبردي، حرف اول و آخر را مي زند.
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۳
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین