تا زمانی که رهبران اتحادیه اروپا نپذیرند که این قاره میتواند روی پای خود بایستد و آمریکاییها از نقش پلیس جهانی دست نکشند وابستگی به واشنگتن ادامه خواهد داشت.
فرارو- راجان منون؛ مدیر برنامه استراتژی بزرگ در اولویتهای دفاعی و پژوهشگر ارشد در موسسه مطالعات جنگ و صلح سالتزمن در دانشگاه کلمبیا است. او هم چنین دستیار ویژه در امور کنترل تسلیحات و امنیت ملی "استفن جی سولارز" نماینده دموکرات کنگره بوده و عضو بخش روابط بین الملل در شورای روابط خارجی نیز بوده است. حوزه مطالعات فعلی او به سیاستگذاری در امنیت خارجی و ملی آمریکا، امنیت بین الملل، جهانیسازی و روابط بین المللی آسیا، روسیه و کشورهای اقمار سابق شوروی مربوط میشود.
منون جوایز متعددی را از جمله جایزه الن گرگ اینگالز برای تعالی در تدریس در کلاس درس در دانشگاه وندربیلت و جایزه النور و جوزف لیبش به همراه جایزه کریستین و ماری لیندبک برای تدریس ممتاز دریافت کرده است. از نظرات او به عنوان کارشناس در رسانهها و نشریات متعددی، چون نیوزویک، فایننشال تایمز و لس آنجلس تایمز استفاده شده است. از جمله کتابهای او میتوان به "قدرت شوروی و جهان سوم" چاپ انتشارات دانشگاه ییل در سال ۱۹۸۶ میلادی، "محدودیتهای قدرت شوروی" چاپ سال ۱۹۸۹ میلادی، "روسیه، قفقاز و آسیای مرکزی؛ محیط امنیتی قرن بیست و یکم" چاپ سال ۱۹۹۹ میلادی، "درگیری در اوکراین؛ بازگشایی نظم پس از جنگ سرد" چاپ سال ۲۰۱۵ میلادی توسط انتشارات دانشگاه ام آی تی اشاره کرد.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، ضعفهای ارتش روسیه از روزهای آغازین جنگ در اوکراین آشکار بوده اند. تلفات سرسام آور در نیروها و تجهیزات، ناتوانی مسکو در تجهیز و یا حتی تامین کافی نیروها و جابجاییهای متعدد در فرماندهی که میتوان در انتصاب "والری گراسیموف" رئیس ستاد کل نیروهای مسلح به عنوان تازهترین تغییرات از سوی پوتین رئیس جمهور روسیه دید افسانه شکست ناپذیری ارتش روسیه را برملا ساخته است.
درگیری بین گروه واگنر یک ارتش خصوصی فعال در نبردهای کلیدی سولدار و باخموت تحت رهبری "یوگنی پریگوژین" و "سرگئی شویگو" وزیر دفاع روسیه و هم چنین فرماندهی عالی روسیه نشاندهنده اصطکاک عمیق و مداوم در بین افرادی است که پوتین برای اداره جنگ و پیروزی در آن روی آنان حساب میکند.
با این وجود، با گذشت یکسال از آغاز حمله روسیه به اوکراین هنوز هم توسط بسیاری به عنوان یک قدرت نظامی عظیم و تهدیدی ترسناک نه تنها برای خود اوکراین بلکه برای کل اروپا قلمداد میشود. این درسی است که از تصمیم ارتش روسیه برای حمله به جایی که بزرگترین کشور اروپا از نظر وسعت و یکی از پرجمعیتترین کشور است (به غیر از بخش اروپایی روسیه) میتوان آموخت.
محرک این فرض گسترده این تصور نادرست است که اروپا به سادگی قادر به دفاع از خود بدون کمک ایالات متحده نیست و در پی تهاجم روسیه به اوکراین حضور نظامی ایالات متحده باید تقویت شود. این باور در دالانهای قدرت در واشنگتن و اروپا فراگیر است و اخیرا توسط "سانا مارین" نخست وزیر فنلاند در دسامبر تکرار شد.
این ارزیابی از اروپای غنی و از نظر فناوری پیشرفته، اما در واقع بی دفاع برای بخش اعظم دوران جنگ سرد قانع کننده بود. در آن زمان اتحاد جماهیر شوروی برتری نظامی متعارف قابل توجهی بر اروپای غربی داشت. نیروهای شوروی در سراسر اروپای شرقی تحت تسلط شوروی (که بخشی از پیمان ورشو به رهبری شوروی بود) مستقر شدند و بیش از ۳۰۰ هزار سرباز شوروی تنها در آلمان شرقی مستقر بودند. بهبود اقتصادی اروپا نیز در حال پیشرفت بود.
با این وجود، امروزه این دیدگاهی کاملا اشتباه است. زمانی که معیارهای استاندارد مورد استفاده برای مقایسه ظرفیتهای نظامی بالقوه کشورها را در نظر میگیرد از جمله در حوزه تولید ناخالص داخلی، جمعیت، هزینههای دفاعی و سطح پیشرفت فناوری در تمام این موارد روسیه بسیار ضعیفتر از ۲۷ عضو اتحادیه اروپا است و توازن قدرت بالقوه بدون شک به نفع اروپاست. از زمان پایان جنگ سرد تاکنون اقتصاد روسیه به بیش از ۱۵ درصد تولید ناخالص داخلی اروپا نرسیده است. در سال ۲۰۲۱ میلادی تولید ناخالص داخلی ۱.۸ تریلیون دلاری روسیه کسری از ۱۷ تریلیون دلار اتحادیه اروپا بود.
زمانی که صحبت از فناوری به میان میآید روسیه در فهرست پیشرفتهترین کشورهای جهان از نظر فناوری در رتبه چهل و چهارم قرار دارد و از آنجایی که روسهای آگاه از فناوری کشورشان را ترک میکنند تا از فراخوان بسیج عمومی نیرو برای اعزام به جبهه جنگ علیه اوکراین فرار کنند تعجب آور نخواهد بود که رتبه روسیه بیش از پیش افت خواهد کرد. روسیه یک سوم جمعیت اتحادیه اروپا را دارد و در این جمعیت بخش قابل توجهی از مردان روسی در سن کار که فرار نکردهاند سرباز میشوند و در جبهه جنگ کشته خواهند شد. ژنرال "مارک میلی" رئیس ستاد مشترک ارتش ایالات متحده در ژانویه اعلام کرده بود که تعداد کشتهها یا زخمیهای روسیه "به طور قابل توجهی بیش از ۱۰۰ هزار نفر" است در حالی که وزیر دفاع نروژ این رقم را ۱۸۰ هزار نفر اعلام کرده بود.
اگر منصف باشیم نمیتوان مقامهای آمریکایی را به خاطر نگرانی در مورد تهدید اروپا پس از شروع جنگ پوتین سرزنش کرد. ارتش روسیه بر روی کاغذ مانند یک نیروی بزرگ و توانمند به نظر میرسید که میتوانست ظرف مدت چند روز کی یف را تسخیر کند و مفسران برجسته و هم چنین سیا پیش بینی کردند که دقیقا این کار را انجام خواهد داد. براساس برخی برآوردها ارتش روسیه دست کم ۱۵۰ میلیارد دلار در فاصله سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ میلادی صرف بازسازی و مدرنیزاسیون خود کرده بود و اگر جدول بندی را از سال ۲۰۰۸ میلادی شروع کنیم یعنی سالی که تلاشهای نوسازی آغاز شد میزان هزینه بسیار بیشتر بوده است.
به همین دلایل هنگامی که نیروهای روسی وارد اوکراین شدند دولت بایدن وعده داد که از هر وجب از خاک ناتو دفاع خواهد کرد و ۲۰ هزار نیروی اضافی امریکایی را به اروپا اعزام کرد که مجموع نیروها را به حدود ۱۰۰ هزار نفر رساند. جنگندههای اف - ۳۵ بیش تری در بریتانیا مستقر شدند سیستمهای دفاع هوایی به ایتالیا فرستاده شدند و پایگاههای ایالات متحده در لهستان دائمی شدند که اولین اقدام این چنینی در بخش شرقی اتحاد ناتو قلمداد میشد.
با این وجود، قدرت نظامی روسیه پس از نزدیک به یک سال جنگ با اوکراین سرسختانه که تلفات سنگینی را به نیروهای پوتین وارد کرده در حال کاهش است. با بیش از ۲۷ میلیارد دلار کمک نظامی از سوی ایالات متحده بزرگترین کمک کننده امنیتی به اوکراین تاکنون و هم چنین میلیاردها دلار بیشتر از بریتانیا و اروپا کشور اوکراین در ۱۱ ماه تلفاتی بیشتر از تلفات و خسارت وارد شده بر ارتش شوروی در طول جنگ یک دههای در افغانستان را بر نیروهای روسیه وارد ساخته است. اغلب این کمکهای نظامی از سوی بریتانیا و ایالات متحده آمده اند اگرچه کشورهای اروپایی اخیرا تعهدات خود را افزایش داده اند. تلفات تجهیزات روسیه خیره کننده بوده اند: بیش از ۱۶۰۰ تانک، ۱۹۰۰ خودروی جنگی پیاده نظام و ۲۹۰ نفربر زرهی منهدم، آسیب دیده، به غنیمت گرفته شده یا مفقود شده اند.
اکنون که آلمان پس از فشارهای مداوم ایالات متحده و چندین تن از متحدان اروپایی خود انتقال ۱۴ فروند تانک لئوپارد ۲ به اوکراین را تصویب کرد این تلفات به میزان قابل توجهی افزایش خواهد یافت. تصمیم برلین راه را برای کشورهای دیگر مانند لهستان، فنلاند، نروژ، هلند یا اسپانیا هموار میکند تا تعدادی از لئوپاردهای خود را به اوکراین بفرستند که بسیار برتر از تانکهای تی -۹۰ و تی -۱۴ آرماتا روسی هستند.
نیروهای روسی که در مواضع دفاعی در شرق و جنوب اوکراین به زودی با نیروهای اوکراینی روبرو خواهند شد با توجه به قابلیتهای لئوپارد که شامل تصویربرداری حرارتی و هدف گیری دقیق میشود از قدرت قابل توجهی در جنگهای زرهی متحرک برخوردار خواهند بود. لئوپارد که در نسخههای مختلف عرضه میشود و بیش از ۲۰۰۰ فروند از آن در سراسر اروپا در حال خدمت هستند تنها نمونهای از صنعت دفاعی پیشرفته اروپا را ارائه میدهد که با حمایت اراده سیاسی میتواند بسیار بزرگتر شود. با توجه به مزیت گسترده اروپا در منابع دلیلی وجود ندارد که نتواند دفاع موثری در برابر روسیه سازماندهی کند. پس چه چیزی اروپا را از این کار باز میدارد؟
از زمان پایان جنگ جهانی دوم رهبران ایالات متحده به دنبال رهبری متحدان اروپایی خود بوده اند و از هرگونه اقدام اروپا در جهت خودکفایی بیشتر در دفاع جلوگیری نموده اند. مقامهای امریکایی با تلاشها از جمله ابتکار عمل بریتانیا و فرانسه در سال ۱۹۹۸ میلادی برای افزایش اثربخشی نظامی اتحادیه اروپا و تلاش دو دهه بعد برای ارتقای توسعه مشترک تسلیحات اروپایی مخالفت کردند.
همانطور که در یک تحلیل تازه منتشر شده از سوی اندیشکده بروکینگز به درستی اشاره شده بود:"اروپا خواستار خودمختاری بدون تامین منابع دفاعی کافی است در حالی که ایالات متحده خواهان کمکهای دفاعی بیشتر اروپا بدون کاهش نفوذ سیاسی ناتو و ایالات متحده است". زمانی که ایالات متحده میگوید طرفدار یک اروپای قوی است دروغ نمیگوید. با این وجود، نمیافزاید که میخواهد اروپاییها به حمایت ایالات متحده وابسته باشند و حتی در مورد اولویتهای ایالات متحده در مورد مسائل امنیتی مطیع واشنگتن باقی بمانند.
ایده اروپا برای توسعه یک قابلیت نظامی خودکفا در خارج از ناتو که تحت سلطه ایالات متحده است مدتهاست در واشنگتن مورد بی مهری قرار گرفته است. "ویلیام کوهن" وزیر دفاع ایالات متحده در آخرین سخنرانی خود خطاب به وزرای دفاع ناتو در دسامبر ۲۰۰۰ میلادی هشدار داد که اگر اتحادیه اروپا سازمانی را ایجاد کند که او به عنوان یک سازمان دفاعی رقیب و زائد میخواند ناتو "می تواند به یک یادگاری تبدیل شود".
تقریبا دو دهه بعد پس از تشکیل صندوق مشترک اتحادیه اروپا برای پروژههای دفاعی مشترک در سال ۲۰۱۷ میلادی یک مقام ارشد دفاعی ایالات متحده در آن زمان اظهار داشت که این طرحها نباید از فعالیتهای کنونی ناتو منحرف شوند. "کیتی ویلبارگر" معاون وقت وزیر دفاع در امور امنیت بین الملل گفت: "ما نمیخواهیم شاهد تلاشهای اتحادیه اروپا برای خارج کردن الزامات یا نیروها از ناتو و به اتحادیه اروپا باشیم".
دولتهای اروپایی به طور خودکار از متن واشنگتن پیروی نمیکنند اگرچه اغلب از آن پیروی میکنند و خوشحال هستند که نقش بازیگران وابسته به امریکا را ایفا میکنند. به هر حال، آنان با خود میگویند: "اگر میتوانید روی یک ابرقدرت به عنوان محافظ خارجی خود حساب کنید و کمتر از آنچه که هزینه میکردید برای دفاع هزینه کنید چرا این معامله را انجام ندهید"؟
این ترتیبات ریشههای عمیقی دارد و تغییر آن آسان نخواهد بود. تضمین امنیت ایالات متحده برای اروپا از زمان تاسیس ناتو در سال ۱۹۴۹ میلادی برقرار بوده است. چندین نسل از رهبران اروپایی این باور را درونی کرده اند که رهبری ایالات متحده غیرقابل جایگزین است و قاره آنان نمیتواند بدون آن دوام بیاورد.
همین دیدگاه جزم گرایانه یعنی آن که اروپا در غیاب حمایت ایالات متحده به خطر میافتد مدتهاست که در نهاد سیاست خارجی ایالات متحده نیز تثبیت شده است. علاوه بر این، این جزم با این روایت همهجانبه همخوانی دارد که اگر مجموعهای از پایگاههای نظامی ایالات متحده در خارج از کشور برای حفظ نظم وجود نداشته باشد جهان به هرج و مرج فرو میرود. سخنان "مادلین آلبرایت" وزیر امور خارجه در سال ۱۹۹۸ میلادی در مورد این که ایالات متحده "ملت ضروری" است امروزه هم چنان توسط افراد برجسته سیاست خارجی تکرار یا بازنویسی میشود و جهان بینی زیربنایی آن از مدتها قبل از او وجود داشته است.
با توجه به این مسائل هیچ کس نباید تعجب کند که جنگ پوتین در اوکراین عقل متعارف را تقویت کرده است: جاه طلبیهای امپراتوری روسیه همراه با ضعفهای اروپا تعهد بی پایان و حتی افزایش یافته آمریکا را برای حفاظت از قاره اروپا ضروری میسازد. با این وجود، واقعیت دقیقا خلاف این را نشان میدهد. بنابراین، روابط امنیتی ایالات متحده و اروپا به تدریج از واقعیت جدا شده است. اگر قرار است این وضعیت تغییر کند آنچه اروپا به آن نیاز دارد منابع بیشتر نیست بلکه اراده سیاسی و اعتماد به نفس بیشتر است. واشنگتن به نوبه خود باید این اصل را کنار بگذارد که چارهای جز این ندارد که به عنوان محافظ همیشگی اروپا خدمت کند.
چنین تغییری در هیچ کجای چشم انداز موجود دیده نمیشود. این تغییر تنها زمانی اتفاق میافتد که کارشناسان سیاست خارجی در ایالات متحده و اروپا مفروضات خود را اصلاح کنند و یک بحث راهبردی صادقانه و مبتنی بر واقعیت در مورد منسوخ شدن روابط امنیتی فرا آتلانتیک فعلی داشته باشند. حرکت به سوی مناسبات و ترتیبات تازه مناسب با زمان میتواند شامل تغییر موقعیت فرمانده عالی متحدان ناتو در اروپا بین یک آمریکایی و یک اروپایی به خصوص در جناح شرقی پیمان ناتو باشد.
افزایش مستمر هزینههای دفاعی اروپا و همکاری گستردهتر پان اروپایی در تولید تسلیحات نیز از جمله راهکارهای موثر برای تغییر وضعیت هستند. اعمال این تغییرات زمان بر خواهد بود، اما میتواند از هم اکنون آغاز شود.