هم میهن نوشت: ایرج افشار زمانی در دفترچه یادداشتهای روزانهاش – کتابی با نام «این دفتر بیمعنی» در ۸۰۰ صفحه که چندسالی است در دست چاپ است – آرزو کرده بود کهای کاش افزون بر دیوانیان و دولتیان، خاطرات و روزنوشتههای بقال و بزاز و قصاب و عطار و نانوا و دیگران هم در دورههای مختلف تاریخی بهدست ما امروزیان رسیده بود که به کمک آنها میشد تصمیم صحیحتر و جامعتری از یک برهه زمانی مشخص بهدست آورد.
تاریخ سرشار از دفترهای ناخوانده و نادیده و گاه ناموجود است که آیینهای از یک دوره زمانی خاص هستند و برای مطالعه آن دوره زمانی لازم است که به این دفاتر رجوع شود.
«من این کتاب را در فرانسه و برای خوانندگان فرانسوی نوشتم»؛ این جملهای است که پریسا رضا در مصاحبهای درباره کتابش، «اعترافات یک آنارشیست» گفته است. کتابی درباره انقلاب مشروطه، واقعه به توپ بستن مجلس و رخدادهای بعد از آن در ایران.
اینکه فرانسویها چرا و از چه منظر باید درباره انقلابی که اساساً از روی دادنش هم بیاطلاعاند، اطلاعاتی کسب کنند، بحثی دیگر است، اما واقعیت این است که خواندن کتابهای مثل همین کتاب خانم رضا بهواسطه برهه مهمی از تاریخ که در آن جریان دارد، امروز برای ایرانیها حائز اهمیت است. میپرسید چرا؟ چون ما امروز با نسلی مواجهیم که حافظه تاریخیاش را از دست داده و ازاینرو، تکرار وقایع یکسان با ظواهر متفاوت در همین صدسال اخیرش امر رایجی بوده است.
نسل دهه ۸۰، نسل گوشی اسمارت، نسل ارز دیجیتال، نسل زِد، نسل بیحافظه و بیحوالت تاریخی، هرچند که هوشیارتر و در برخی زمینهها مطلعتر از نسلهای پیش از خود است، اما از نبود و ندید تاریخ رنج میبرد. این مرض، این ناخوشی را روشنفکر باید درمان کند و پیش از تجویز نسخه، این را هم باید بداند که «تاریخ مشروطه»ی کسروی در نهصدواندی صفحه دیگر مرهم مناسبی برای این زخم نیست.
با این حساب انسان صاحب اندیشهی دارای دغدغه چه باید بکند؟ خانم رضا، رمان نوشتن را انتخاب میکند و داستان میپردازد. یک نفر مستند میسازد و دیگری مقاله مینویسد. نکته مهم در این آثار آن است که لازم است جذاب، ملموس، بیشعارزدگی، بیدرشتنمایی و بیناسیونالیسم بزکشده باشند.
ای. اچ. کار در کتاب «تاریخ چیست؟» در تعریف تاریخ مینویسد: «تاریخ کنش و واکنش مداوم مورخ و امور واقع نسبت به یکدیگر است و گفتوشنود بیپایان حال و گذشته.» این رابطه متقابل زمان حال و گذشته که «کار» از آن به «گفتوشنود» تعبیر کرده، اساس آن چیزی است که امروز در لزوم بازخوانی تاریخ نیز احساس میشود. حقیقت این است که بسیاری از وقایعی که در امروز هر جامعهای رخ میدهد، تنها بخشی از سیکلی است که در سالها و حکومتهای قبلی نیز بهتناوب تکرار شده و با این حساب، دانستن چندوچون آن حوادث، خواننده را به سلاح «تحلیل» مجهز میکند.
آن دروس عمومی که سالها در مدارس و دانشگاهها بهعنوان مواردی «رفع تکلیفی» کاربرد «افزایش معدل» دانشآموز و دانشجو را به عهده داشتند و برای پسرهای بازیگوش دبیرستانی، محملی برای یک زنگ ورزش اضافه به علت تعطیلی کلاس بودند، قرار بود همین چیزها را به نسل تازهنفس جامعه انتقال دهند. «تاریخ»، «ادبیات فارسی»، «زبان انگلیسی»، «عربی» و... قرار بود محملی باشند برای آن گفتوشنودی که ذکرش رفت؛ گاه در درس «تاریخ» بهطور مستقیم به این «گفتوشنود» میپرداخت و گاه دروسی، چون «ادبیات فارسی» و دیگران بهطور غیرمستقیم تجربیات تاریخی در زمینههای مختلف را از نظر میگذراندند.
در شرایطی که تصمیمگیران ترجیح میدهند تاریخ و زیرمجموعههای آن را از مواد درسی و آزمونهای کنکور حذف کنند، نکته شگفت اینجاست که کتابهای تاریخی که توسط ناشران دغدغهمند منتشر میشوند، با استقبال قابلتوجه، اتفاقاً از طرف همین نسل تازهنفس، مواجه میشوند.
نسل امروز میخواهد بداند شاپور بختیار که بوده یا ماجرای فلک شدن تاجران قند به دستور علاءالدوله، حاکم تهران از کجا آب میخورده است. وقتی صداوسیما خوانش عجیبوغریب همراه با سوگیری خود را نهتنها از وقایع دیروز، که از اتفاقاتی که روزانه جلوی چشم مردم رخ میدهد را در برنامههایش عرضه میکند، و در شرایطی که در کتابهای درسی نیز نمیتوان پاسخ قانعکنندهای برای پرسشهای اینچنینی پیدا کرد، نوجوان و جوان از راههای دیگر بهدنبال یافتن پاسخ خواهد بود.
اگر میخواهیم شبکههای ماهوارهای با خوانش دلخواه خود مسائل تاریخی را به نسل امروز عرضه کنند، باید خودمان نیز در این میانه نقشی را بپذیریم. نمیشود که تنها با دروغ خواندن حرفهای همه، بدون مستندات، تاریخ را مصادره کرد. نسل امروز نیازمند بازخوانی تاریخ است حتی اگر خود نیز بهتمامی اهمیت آن را درک نکرده باشد. تا دیر نشده خودمان برای این قضیه کاری کنیم.