فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد
از سَرِ کُشتهٔ خود میگذری همچون باد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف
آفتابیست که در پیش سَحابی دارد
چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک
تا سَهی سَروِ تو را تازهتر آبی دارد
غمزهٔ شوخِ تو خونم به خطا میریزد
فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
آب حَیوان اگر این است که دارد لبِ دوست
روشن است این که خِضِر بهره سرابی دارد
چشمِ مخمورِ تو دارد ز دلم قصدِ جگر
تُرک مست است مگر میلِ کبابی دارد
جانِ بیمارِ مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کِی کُنَد سویِ دلِ خستهٔ حافظ نظری
چشمِ مستش که به هر گوشه خرابی دارد
شرح لغت: غالیه آمیزه یی از چند ماده معطر/عتاب: به کسر اول پرخاش و گله کردن/ خورشید نمایش: با جلوه و نمود آفتاب
عاشقان درگاه دوست هر لحظه جان بر کف نهاده و فانی میگردند تا به سرچشمه ابدی دست یابند و به لقای او نایل شوند، اما معشوق به آنها توجهی ندارد و مانند گذر عمر، میگذرد تا از آنها شیفتهترین را انتخاب کند.
حاجتی داری که برای تو بسبار اهمیت دارد، ولی تاکنون به آن نرسیدهای. شخص سخنچینی به خانه شما رفت و آمد دارد و تاکنون مشکلاتی را برای شما فراهم کرده است، از او حذر کن.