فرارو- فرانچسکو سیشی؛ سنت شناس، نویسنده و مقاله نویس ایتالیایی است که در پکن زندگی و کار میکند. در حال حاضر او محقق ارشد در دانشگاه رنمین چین است و با چندین نشریه و اتاق فکر در زمینه مسائل ژئوپولیتیکی همکاری میکند. در سال ۲۰۱۶ میلادی او اولین مصاحبه با پاپ را در مورد چین انجام داد. آن مصاحبه برای اولین بار در تاریخ حزب کمونیست چین بازتاب گستردهای در مطبوعات چین داشت. او مفسر مسائل بین المللی در شبکههای تلویزیونی چینی میباشد. او از سال ۱۹۹۹ میلادی مشاور ارشد وزارت محیط زیست ایتالیا در چین با هدف ایجاد چارچوب مهمترین همکاری محیط زیستی میان ایتالیا و چین بوده است. سیشی هم چنین به مدت دو سال سمت مدیر موسسه فرهنگ ایتالیا در چین را بر عهده داشت. او از سال ۲۰۰۴ هماهنگ کننده بزرگترین برنامه همکاری بین ایتالیا و مدرسه حزب مرکزی (موسسه آموزش عالی که به طور خاص مقامهای حزب کمونیست چین را آموزش میدهد) بوده است. سیشی در سال ۲۰۰۵ نشان لیاقت جمهوری ایتالیا را دریافت کرد. او در سال ۲۰۰۶ میلادی به عنوان استاد افتخاری آکادمی علوم اجتماعی چین انتخاب شد.
به گزارش فرارو به نقل از آسیا تایمز، امروز چین در یک مخمصه چشمگیر برای خود و دیگران قرار دارد. استراتژی بزرگی که باید برای کنار آمدن با دنیا استفاده کرد چیست؟ این سوال بزرگ بر سر هزاران نمایندهای که در پکن برای جلسه عمومی آیینی کنگره ملی خلق مهمترین انتصاب سیاسی سال که قرار است در تاریخ ۵ مارس آغاز شود سنگینی میکند.
جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹ با هدف والای شکست دادن امپریالیسم بین المللی و گسترش سوسیالیسم در سراسر جهان آغاز به کار کرد. هنگامی که مائو در اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی از اتحاد جماهیر شوروی جدا شد جنبش سوسیالیستی بین المللی خود را با حمایت از گروههای مائوئیست در اروپا، آفریقا و آسیا راه اندازی کرد. پس از مرگ او در سال ۱۹۷۶ میلادی چین جاه طلبیهای بین المللی خود را کنار گذاشت و مسیر دیگری را طی کرد.
روی کار آمدن "دنگ شیائوپینگ" با یک استراتژی واضح هرچند مبهم مشخص شد. او اظهار داشت که کشور باید "با لمس سنگها از رودخانه عبور کند". احساس ایجاد شده در آن زمان این بود که چین باید گام به گام مدرن شود یعنی غربی شدن یعنی آمریکایی شدن و در این مسیر باید مراقب اشتباهات احتمالی باشد. تصادفی نبود که دنگ در سفر معروف خود به آمریکا کلاه گاوچرانی بر سر گذاشت و به طور مشخص به چینیها و جهان نشان داد که میخواهد چه کاری انجام دهد. پیاده روی باید با احتیاط انجام میشد یک قدم در یک زمان احساس کردن سنگ و اجتناب از افتادن درون آب، اما جهت کلی مشخص بود.
این استراتژی با استراتژی مشابه ایالات متحده مطابقت داشت. ایالات متحده در سال ۱۹۸۰ میلادی به چین تعرفههای صادراتی کمتری به امریکا نسبت به ژاپن یا کره جنوبی در آن زمان اعطا کرد. امریکا در آن زمان اجازه انتقال فناوری به چین را داد و بانک جهانی را تشویق کرد تا مسیری را برای اصلاحات اقتصادی توصیه کند.
این امتیازات باعث ایجاد فضیلتهایی در رابطه میان دو کشور شده بود. شرکتهای آمریکایی کارخانهها را به چین منتقل میکردند و هزینههای تولید را کاهش میدادند. بنابراین، آنان بازار بین المللی را گسترش میدادند و به کنترل تورم کمک میکردند. چین درآمد کسب شده را در بهبود پایه تولید خود و خرید اوراق قرضه خزانه داری ایالات متحده سرمایه گذاری کرد که با آن ایالات متحده خریدهای جدید محصولات چینی را تامین مالی نمود.
این توافق بر اساس یک نفع ژئوپولیتیک مشخص بود: هر دو کشور از اتحاد جماهیر شوروی میترسیدند. پکن به عنوان شاهدی بر تعهد خود در برابر مسکو در سال ۱۹۷۹ به ویتنام حمله کرد بنابراین پیشروی احتمالی ویتنامیها به سمت تایلند را متوقف کرد. آن کشور همچنین یک راه جایگزین برای پاکستان در تامین تسلیحات به مجاهدین افغان ضد شوروی فراهم کرده بود. جایگزین بسیار حیاتی بود، زیرا این اهرم را در اختیار ایالات متحده قرار داد تا پاکستان را تحت فشار قرار دهد پاکستانی که خواستار امتیازات فزایندهای برای حمایت خود از مجاهدین بود.
بنابراین، این رابطه از نظر ژئوپولیتیکی، نظامی و اقتصادی بسیار ساختارمند بود. این روابط با پایان اتحاد جماهیر شوروی برای سالها پابرجا بود، زیرا ایالات متحده مدل ادغام اقتصادی با چین را به کل جهان گسترش داد و آن را "جهانی شدن" نامید. در جهانی شدن جدید هیچ همکاری ژئوپولیتیکی و نظامیای میان چین با دیگر کشورها وجود نداشت. در آن زمان چنین همکاریای با توجه به تسلط امریکا غیر ضروری قلمداد میشد. با این وجود، از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ میلادی مشخص شد که اقتدار امریکا دچار محدودیتهای استراتژیک، نظامی و اقتصادی است.
پس از حملات نظامی امریکا و نابودی رژیمهای سیاسی در افغانستان و عراق امریکا نتوانست نظم تازهای را در آن کشورها ایجاد کند. به دنبال آن بحران مالی سال ۲۰۰۸ به وجود آمد. آن دو عنصر همراه با یکدیگر به چین نشان داد که مدل امریکایی دچار اختلال شده است. در واقع، پکن به این باور رسید که شاید مدل آمریکایی واقعا در حال افول است.
پکن در آن زمان به این نتیجه رسید که شاید زمان ارائه مدل چینی فرارسیده و این که چین میتواند بدون پیروی از ایالات متحده راه اش را ادامه دهد. در این فضا ایده تغییر پارادایم توسعه در اصل و اتخاذ طراحی یک جاده ابریشم جدید که به ابتکار عمل کمربند و جاده تغییر نام داد مطرح شد. راه اندازی آن از سال ۲۰۱۳ میلادی اغاز شد. ابتکار عمل کمربند و جاده مانند سازمان ملل یا صندوق بینالمللی پول یک ساختار چند جانبه (هرچند که توسط چین آغاز شده بود) نبود که توسط ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم راه اندازی شده باشد و در عوض اساسا بازوی سیاست خارجی چین بود. ابتکار عمل کمربند و جاده پروژهای بود که اگر موفق میشد ژئوپولیتیک جهان را تغییر میداد چرا که درصدد باز کردن خط مستقیم بین چین و اروپا با معکوس کردن الگوی ارتباطی ۵۰۰ ساله با محوریت قاره امریکا بود.
چین و اروپا هرگز تجارت مستقیم نداشتند بلکه همیشه از طریق مردم آسیای مرکزی، ایران یا هند با یکدیگر تجارت میکردند. باز کردن ارتباط مستقیم اقتصادی - سیاسی با اروپا طرحی انقلابی محسوب میشد. ابتکار عمل کمربند و جاده با مخالفت ایالات متحده، ژاپن و هند مواجه شد که احساس میکردند در صورت تحقق آن به حاشیه رانده شده و طرد میشوند. آن چه ظاهرا چین فاقد آن بود قدرت تفکر باز بود. ظاهرا چین تمایلی به مشارکت سایر کشورها در طرح اش نداشت و احتمالا در مورد چگونگی حفظ کنترل خود بر برنامه احساس ناامنی میکرد.
افکار مربوط به ایده کمربند و جاده در چین در دفتر سیاسی مطرح شد. برخی ملاحظات ممکن است به دلیل نظم و انضباط شدید حزبی مخفی نگه داشته شده باشند. هم چنین این احتمال وجود داشت که ابتکار عمل کمربند و جاده اگر به طور موثری فضا را برای همکاری بین المللی باز میکرد باعث ایجاد چالشهایی برای حکمرانی حزب کمونیست در چین میشد. شکست در رسیدگی به کووید از سوی پکن (زمانی که آمریکاییها تنها واکسنهای موثر را تولید کردند) و خطای قضاوت چین در مورد جنگ اوکراین (زمانی که پکن به پیروزی سریع روسیه اعتقاد داشت) اعتماد ملی به آینده را بیش از پیش از بین برد.
امروزه شکست ابتکار عمل کمربند و جاده به دلیل عدم همکاری بازیگران اصلی بین المللی و مشکلات داخلی چین با فروپاشی بازار املاک و مستغلات که محرک اصلی توسعه آن کشور در ۲۵ سال گذشته بوده به چشم میخورد. این امر چین را بدون نقشه راه برای آینده رها میکند. "عبور از رودخانه با دست زدن به سنگ ها" از بین رفته، زیرا پکن دیگر نمیخواهد آمریکایی شود. ابتکار عمل کمربند و جاده نیز از بین رفته است و آن چه پکن قصد انجام آن را دارد مشخص نیست.
در حال حاضر ظاهرا چین در تلاش است تا تک تک با چالشهای مختلفی که بر سر راه اش قرار میگیرد مقابله کند. مسئله سازنده لوازم الکترونیکی هوآوی است که از بازار پردرآمد ایالات متحده خارج شده یک مشکل مهم است. تولیدکنندگان باتری چینی نیز در تلاش هستند تا با تعرفهها و موانعی که هر روز بیشتر میشود کنار بیایند. هم چنین، تهدیدات متوجه از جانب اعمال عوارض و ممنوعیتهای جدید و بالاتر علیه جرثقیلهای بندری یا هر نوع کالای چینی دیگر وجود دارد.
فقدان طراحی کلی وجود دارد بنابراین، پکن دائما در حالت تدافعی است و سعی میکند یک تاکتیک قدیمی چینی تحت عنوان "زوان کونگ زی" به معنای بهره برداری از حفرهها را اجرا کند. این شیوه میتواند برای مدتی با جمعیتی کارآفرین، فعال و زیرک کار کند و به دولت فضای تنفس میدهد، اما در میان مدت و بلندمدت نمیتواند مفید باشد.
مشخص نیست چین چقدر زمان دارد. مراسم تشییع جنازه اخیر "الکسی ناوالنی" از چهرههای اپوزیسیون روسیه در مسکو که با وجود ممنوعیتهای پوتین با حضور هزاران نفر برگزار شد احتمالا شکافهای قابل توجهی را درون رژیم سیاسی روسیه نشان میدهد. مشخص نیست که این موضوع چگونه بر میدانهای نبرد اوکراین تأثیر خواهد گذاشت، اما مطمئنا به حمله روسیه کمکی نمیکند.
مداخله اسرائیل علیه حماس در غزه در حال انجام است البته حتی اگر با دشواری همراه باشد. تظاهرات طرفداران فلسطین در غرب دولتهای مسلمانی را که نمیخواهند با حماس همراهی کنند را ترسانده است.
چین ممکن است به زودی به مرکز توجه بین المللی بازگردد، زیرا دیگر آتش سوزیهای بین المللی فروکش میکنند یا از بین میروند. بنابراین، بار فقدان چشم انداز استراتژیک ممکن است بر دوش چین سنگینتر شود.
چین میداند که چه کاری انجام دهد. چین میتواند با همه بازیگران صحبت کند، همه کانالها را باز نگه دارد و شاید سعی کند یک بازیگر را علیه بازیگر دیگر قرار داده و از آن وضعیت به نفع خود بهره برداری کند. با این وجود، این روش میتواند برای مدتی در مورد یک کشور کوچک خوب کار کند. برای کشور بزرگی مانند چین کار بسیار دشوارتر است، زیرا همان طور که در مورد ابتکار عمل کمربند و جاده رخ داد ممکن است در نهایت همه علیه پکن متحد شوند.
ایالات متحده از ارزش بازارهای آزاد و آزادی که توسط بسیاری در سراسر جهان گرامی داشته میشود دفاع میکند. روسیه بازگشت به مسیحیت ارتدوکس را پیشنهاد میکند و علیه شر مدرنیته استدلال مطرح مینماید و به انگیزههای محافظه کارانه و ارتجاعی موجود در بسیاری از جوامع مدرن متوسل میشود. ایران قهرمان عالم تشیع است. پس از ظهور دولتهایی با "دلیل دولت" و پایان دولتهایی که حول محور پادشاهان و سلسلههای حاکم تشکیل شده بودند داشتن یک پیام ایده آل به امری ضروری تبدیل شد. امروز مشخص نیست که چین چه پیامی را میتواند یا میخواهد عرضه و ارائه کند.
افسانه امپراتوری چین باستان از دور چشمک میزند. با این وجود، مطرح کردن آن متکی بر قدرت اقتصادی، فرهنگی و جمعیتی چین نسبت به کشورهای اطراف اش بود که نشان دهنده حوزه نفوذ محدودی نسبت به کل جهان بود. امروز چین هیچ حوزهای ندارد که رهبری آن به طور گسترده و مسالمت آمیز پذیرفته شود. در مقابل، برخی از کشورهای حوزه فرهنگی باستانی چین مانند ژاپن، ویتنام و کره جنوبی علیه پکن فعال شده اند. امروزه چین براساس دلیل وجودی سلسله حاکم خود یعنی حزب کمونیست چین ساخته شده است. ممکن است این موضوع در داخل کار کند، اما کشش کمی در خارج دارد. مهمترین دلیل آن این است که برخلاف حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی که انترناسیونالیست (جهان وطن گرا) بود (در واقع استالین گرجی بود) حزب کمونیست چین ملی گرا است و نه تنها نسبت به خارجیها بلکه نسبت به اقلیتهای قومی غیر "هان" (گروه قومی اکثریت در چین) نیز رویکرد جامع و پذیرنده ندارد.
شاید بزرگترین چالش برای فقدان استراتژی و ناتوانی چین در تاثیرگذاری آغاز یک استراتژی جایگزین آسیایی باشد. جاده کتان تحت حمایت هند در واقع چشم اندازی آسیایی را میگشاید که دیگر تنها به چین کشش ندارد. فرض کنید جاده کتان به یک ابتکار عمل فراگیر و چند جانبه تبدیل شود همان طور که ابتکار عمل کمربند و جاده چنین نبود. در آن صورت ممکن است پویاییهای مثبتی ایجاد کند که شاید حتی باعث شود چین در بسیاری از ایدههای خود تجدید نظر کند. بنابراین، برای دهلی نو بسیار مهم است که اشتباهات پکن را ارزشمند بداند تا آنها را تکرار نکند و یک جهت جدید، مثبت و ترجیحا بدون تقابل برای کل قاره و جهان تعیین کند.
به هر حال آمریکا و اقمار آن نمی توانند به همان راحتی که ایران را کنار گذاشتند چین را از معادلات جهانی حذف کنند. انزوای یک قدرت اتمی با اقتصادی بزرگ پرهزینهتر از تعامل با آن است و آمریکایی ها دیر یا زود متوجه این واقعیت خواهند شد