باغ وسیعی در شمالشرق تهران و محدوده خیابان پاسداران جا خوش کرده که درختهای نسبتاً بلندی دارد و عمارتهای قاجاری با سقفهای شیروانی پوسیده آن هنوز نفس میکشند.
در اروپا مصرف غوره بهصورت چاشنی بهطوریکه در ایران مرسوم است معمول نیست؛ خانواده مصدق در سوئیس برای پخت خورش با نبود غوره، مواجه شدند.
تصویری دیده نشده از دکتر مصدق در حال سخنرانی در ساختمان قدیم مجلس منتشر شده است.
ارزیابی فعالان ملی و ملی مذهبی از کارنامه جبهه ملی ایران
همایون مهمنش عضو هیئت اجرایی سازمانهای جبهه ملی ایران نوشت: در دوران جبهه ملی و حضور دکتر مصدق بود که او همیشه مردم را صاحب مملکت و خود را خادم مردم میدانست و همیشه گزارش میداد که چه کارهایی انجام داده و میخواهد چه کارهایی را انجام دهد و این برخورد، تفکر و دستاوردی بوده که هم مصدق داشته و هم جبهه ملی از نهضت مشروطه به ارث برده است.
یک پرسش از صاحبنظران هفتاد سال پس از سقوط دولت مصدق
اگر هزاران نفر از مردم به خیابانها میریختند و با کودتاچیان مقابله میکردند حتی به بهای کشته و مجروح شدن عدهای، آنهم در شرایط مساعدی که شاه از ایران فرار کرده بود و دربار در ضعیفترین جایگاه خود بهسر میبرد؛ آیا مردم نمیتوانستند کودتاچیان را سرکوب و اراده خود را حاکم کنند؟ چه وقایع و حوادث و عملکردهایی مردم را برای حضور در صحنه بیانگیزه کرد؟ چه شد که مردم عمدتاً به نظارهگران منفعل در آن روز بدل شدند؟ آیا آن انفعال مردمی حاصل نقطهضعفهای تاریخی و جمعی ما ایرانیان در مقاطع تعیینکننده است یا محصول روشنبینی و عقل جمعی مردم ما در حوادث تاریخی است؟
گفتوگو با علی رشیدی عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران
علی رشیدی گفت: مصدق اصلاً نگاه براندازانهای نداشته است. اگر فاطمی روز ۲۶ مرداد درباره حذف سلطنت سخن میگوید نظر خودش بوده است، فاطمی از لحاظ دیدی که نسبت به اروپا داشت که راهحل نهایی را استقرار یک حکومت جمهوری در ایران میدانست؛ اما ضروریات ایجاد این نوع حکومت جمهوری در ایران وجود نداشت.
حمید شوکت گفت: آنچه ملکی «خیانت» حزب توده در ۲۵ تا ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ نامیده است بر نادیده انگاردن واقعیات استوار است. نیروی سوم حزب توده را از سویی به «تشنج و غارت و هرجومرج» متهم میکرد و از سویی دیگر «بیعملی» آن حزب را نشانه خیانت میدانست. اگر «بیعملی» حزب توده را دلیل مؤثری در پیروزی کودتا بدانیم، آنوقت درباره نقش جبهه ملی و مصدق در مقام رئیس دولت یا ملکی و یارانش چه خواهیم گفت؟
«تیمسار» جانش را فدای زندگی نخستوزیر کرد
محمود افشارطوس که در جوانی حامی رضاخان بود از دوره نخستوزیری حاجعلی رزمآرا و شدت گرفتن مبارزات سیاسی ملیگراها به بعد دچار تحول فکری و ایدئولوژیک شد و از طرفداران سرسخت دکتر مصدق شد.
دکتر مصدق سالها بعد تا حدودی به اهمیت پیشنهاد حزب توده یعنی تشکیل جبهه متحد خلق واقف شد. این معنی را میتوان در پیام او به کنگره جبهه ملی دوم مشاهده کرد؛ اما چه فایده که دیگر نه حزب آن حزب سابق بود و نه استالینی در کار که حضورش مانع از یکهتازیهای امپریالیسم شود.
مطالعه دوباره و دقیق ماجراهای مربوط به نهضت ملی کردن نفت و رویدادهای پس از آن میتواند پرده ابهام را از چهره بازیگران اصلی آن بازگشوده و مهر پایانی بر پدیده ضدملی و ضددموکراسی «قهرمانپرستی» بگذارد.
نماینده، ولی فقیه در خراسان رضوی با بیان اینکه خوشبینی و اعتماد مصدق به آمریکا اشتباهی بود که انقلاب مردم را نابود کرد، گفت: پس از اعتماد به آمریکا کودتای ۲۸ مرداد شکل گرفت و مردم باز شهید شدند تا بوسیله امام قهرمان دوباره انقلاب صورت گرفت.
حمید شوکت مطرح کرد
ملکی شکست مصدق و مدافعانش را در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شکستی اجتنابناپذیر میدانست. او دلایل این شکست را در «خیانت» حزب توده جستوجو کرد؛ خیانتی که به گمان او با سیاستهای نادرست حزب توده، به نگرانی و هراس آمریکا از رشد کمونیسم در ایران دامن زده و سیاستمداران آن کشور را به این نتیجه رسانده بود که با دنبالهروی از بریتانیا راهی جز کنار زدن مصدق نبینند.
شش روز پس از آنکه نمایندگان مجلس نامه مصدق را دریافت کردند، ۳۰ مهر ۱۳۳۱ حسین فاطمی، وزیر امور خارجه وقت، با ارسال نامهای به جورج میدلتون، کاردار وقت دولت انگلستان، «تصمیم دولت شاهنشاهی ایران، مبنی بر قطع روابط سیاسی با دولت علیاحضرت ملکه انگلستان» را به اطلاع او رساند. در این نامه، با اشاره به اختلاف دولت ایران با شرکت نفت، دولت انگلیس به حمایت غیرقانونی از شرکت نفت متهم شد.
گفتگو با شهریار خواجیان
جان فاستر دالس و آلن دالس از مشهورترین شخصیتهای جنگ سردند. آنها فهرستی تهیه کردند و آن را «شش هیولا» نامیدند که به عقیدهشان باید سرنگون میشدند: محمد مصدق در ایران، ژاکوبو آربنز در گواتمالا، هوشیمینه در ویتنام، احمد سوکارنو در اندونزی، پاتریس لومومبا در کنگو و فیدل کاسترو در کوبا.
مصدق در مجلس دولت رزمآرا را دولتی وابسته به اجنبی نامید و گفت: «مطامع بیگانگان برای پایمالکردن حقوق سیاسی و محو قانون اساسی از آستین عوامل خدمتگزار و صدیق خود بیرون آمده است و جبهه ملی بههیچوجه زیر بار تحمل حکومتی که با تشبت به اجانب روی کار آمده است، نخواهد رفت.»
کودتای ۲۵مرداد۱۳۳۲ بهگونهای برنامهریزی شده بود که شایسته نام کودتا باشد؛ این کودتا تمام ویژگیهای یک کودتای کلاسیک را داشت و از ماهها قبل به دقت تدارک دیده شده بود. کودتا، ابتدا توسط انگلیسها تحت عنوان عملیات چکمه به رهبری وود هاوس سر جاسوس انگلیسی، تدارک دیده شده و پس از پیوستن آمریکا به نقشه کودتا و دخالت سیا، تحت عنوان عملیات آژاکس، مشترکا روی آن کار شد.
نگاهی به تصمیم اعضای شورا در نام گذاری خیابانها
پیشنهاد نامگذاری خیابانی به نام بازرگان همان زمان که نام مصدق بر خیابان نفت نشست از سوی احمد مسجدجامعی مطرح شد. او با ابراز خوشحالی از اینکه نامگذاری خیابانی به نام مصدق به نتیجه رسید، گفت: خوب است به نقش مهندس مهدی بازرگان در مبارزه با استعمار انگلیس و مدیریت اعتصابات نفت در دوران انقلاب هم توجه داشت و خیابانی را به نام او نامگذاری کرد.
داربیشایر میگفت: «کاری که به من محول شده بود، بسیار ساده بود؛ به آنجا بروید، به سفیر اطلاع ندهید و هر هزینهای که برای تأمین سرنگونی مصدق با ابزار قانونی یا شبهقانونی نیاز دارید، از سرویس اطلاعاتی بگیرید». این افسر امآی ۶ در ادامه توضیح میدهد که او «مبلغ هنگفتی پول، بیش از یک و نیم میلیون پوند» خرج کرده است: «من شخصا دستور میدادم و آشوبهای خیابانی را هدایت میکردم».
دهم مرداد، روز دستور مصدق برای خروج اشرف پهلوی از ایران
ستاره اقبال اشرف پهلوی به عنوان زنی جاهطلب، سرکش، باهوش، جسور و مکار از زمانی رو به افول گذاشت که رزمآرا بر سر کار آمد. رزمآرا برخلاف رویه اسلاف خود بدون کوچکترین مشورتی با اشرف، کابینه خود را تشکیل داد و به اعتراضات اشرف بیتوجهی کرد. اشرف از این خودسری عصبانی شد و دست به تحریک و کارشکنی علیه دولت زد. رزمآرا از این تحریکات خشمگین شد و به شاه شکایت برد.
محمدعلی عمویی، از اعضای برجسته حزب توده درباره موضع دکتر مصدق در مواجهه با سرکوب معترضان ۲۳ تیر گفت: برای اینکه میزان مخالفت با امپریالیسم آمریکا هم نمایان شود، حزب [توده]در روز ورود هریمن به ایران، تظاهرات گستردهای را در سراسر ایران انجام داد. در تهران انبوه جمعیت در میدان بهارستان حضور یافتند، تمام خیابانهای منتهی به بهارستان مملو از جمعیت بود. آن روز من خودم از دانشکده افسری رفتم منزل، لباسم را عوض کردم، رفتم که استقبال مردم را ببینم؛ باور کنید من هرگز چنین جمعیتی را ندیده بودم البته بهجز در انقلاب سال ۵۷ هرگز اینچنین جمعیتی برای یک تظاهرات ندیده بودم.