فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند
که به بالایِ چَمان از بُن و بیخَم بَرکَنْد
حاجتِ مطرب و مِی نیست تو بُرقَع بِگُشا
که به رقص آوَرَدَم آتشِ رویت چو سپند
هیچ رویی نشود آینهٔ حجلهٔ بخت
مگر آن روی که مالَند در آن سُمِّ سمند
گفتم اسرارِ غمت هر چه بُوَد گو میباش
صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند؟
مَکُش آن آهویِ مُشکینِ مراای صیاد
شرم از آن چشمِ سیه دار و مَبَندَش به کمند
منِ خاکی که از این در نَتَوانَم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لبِ آن قصرِ بلند؟
باز مستان دل از آن گیسویِ مُشکین حافظ
زان که دیوانه همان بِه که بُوَد اندر بند
شرح لغت: چمان: خرامان/ برقع: روی بند/ من خاکی: من خاکسار و فرومانده
طالبان راه عشق، چون از اسرار راه عشق با خبر میشوند، نمیتوانند از قدم گذاشتن در این راه دست بکشند، زیرا اگر این کار را کنند جایگاهشان را نزد دوست از دست میدهند. در حقیقت آگاهی از این اسرار با جانشان در هم میآمیزد.
ایام به کامتان خواهد بود و به زودی یار سفر کرده باز خواهد گشت. آماده باش که در برابرش خوش بدرخشی. هر حرکت تو زیر زره بین احساس او معنایی ویژه دارد.